نتایج جستجو برای عبارت :

یک سکانس دوست داشتنی :)

بسم او ...
سین تو کانالش نوشته بود ۹۷ رو بنویسید سکانس به سکانس .
منم تصمیم گرفتم که بنویسم.
سکانس۱) میشه آخرین غروب ۹۶ از اتوبوس پیاده شدیم تا یکم هوا بخوریم و بعدش یکم خرید سوغاتی و بعدش هم سفره هفت سینی که پای مزار شهدا چیده شد. ۹۷ شد اولین سال زندگیم که لحظه سال تحویل پیش خانوادم نبودم و چه غمی داشت و چه غربتی ...
ادامه مطلب
سکانس اول:
دیشب دوست مهدی شیرینی پایان خدمتش رو داد و مهدی گفت اپلای کرده بره آمریکا و در ادامه کلی حسرت خورد از فرار نخبه ها و تعریف و تجمید از مزایا و شرایط اونور
سکانس دوم:
بحث کشیده شد به ناسا و اولین خانومی ک رکورد بیشترین حضور در فضا رو زده و مهدی از آرزوی همکاریش با ناسا گفت ضمن تاسف از این که در اونصورت باید دائم اونجا باشه
سکانس سوم:
نگرانی من از تمایل مهدی به مهاجرت دائمی و مطرح کردنش با اون به عنوان موضوع آتی و پیگیری بحث همون موقع توس
 
آه جین، جین عزیز...می بینی چطور اخلاقیاتی را که بهشان پایبند بودی، نادیده گرفتند؟! :(
راستش شاید بطور مستقل فیلم بدی نباشه. نمی تونم انکار کنم که چند سکانس خوشایند هم داشت اما من واقعا حس نمی کردم دارم زندگی جین آستین رو تماشا می کنم. درسته برداشتی آزاد و با حدس و گمان بوده اما عمق نداشت! موسیقی متنش گاهی منو یاد غرور و تعصب ۲۰۰۵ مینداخت.
 دو تا سکانس جذاب هم رقصشون و نگاه های در هم گره خوردشون بود و شاید سکانس پایانی و اون نگاه!
بگذر از منبگذر از من از سر ناچاری بودآخر قصه ی ما هم گریه زاری بود
بگذر از منآن روز ها درمانده بودموجدانم رو به زور خوابانده بودم
بگذر از منباورش سخت استتن هر دومان زخمی  زخم استاون اوایل آشفته بودماما حالا خیالم تختِ تخت است
بگذر از مننمیتوانم ببینم، چای خوردن تو با نفر بعدی رودست تو براش باز بشه، نمیتونم تحمل کنم این تحقیرو
بگذر از منکع دیگر نقشی ندارماز شروع دوباره این سکانس بی زارمنقش من دست مرد دیگرو من بی کارمنه خواب نیستم، این همان س
 
 
 
 
 
 
 
خبرگذاری های بسیاری در سال ۲۰۱۹ از بازگشت رسمی تعدادی از هنرمندان از خدمت سربازی به دنیای هنر خبر دادند ؛ از جمله از آنها جی چانگ ووک با سریال " ذوبم کن" ، کانگ هانول با سریال " وقتی کاملیا شکوفا می شود " ، لی مین هو با " پادشاه ابدی" که در سال ۲۰۲۰ در حال حاظر در حال پخش است و کیم سوهیون می توان اشاره کرد . 
همانطور که می دانید و گفته شد هنرمندان شروع به کار کردند اما در این بین کیم سوهیون بازیگر کهنه کار کی_ دراما در چه حالی است؟! او می خ
✓ سکانس اول: یک روز با همه ی شور و شوق معلمی که اساسأ با نوسانات خُلقی ات کم و زیاد می شود، می نشینی  برای تدریسهای فردا ایده پیدا میکنی، طرح درس می نویسی، ابزارهای هرچند ساده برای آموزش ریاضی و‌علوم و بقیه درسها می سازی و‌...
✓ سکانس دوم: فردا در کلاس...هر آن چیزی که انتظارش را نداری بر سرت می آید.
ادامه مطلب
                       
کارگردان: کامبوزیا پرتوی
اوایل جنگه؛ عراقیا حمله می کنند و یکی از شهرک های ایرانی مرزنشین رو اشغال می کنن. بسیاری می تونن از شهر خارج بشن و بسیاری هم کشته می شن. حالا علاوه بر تعداد اندکی که دارن دفاع می کنن یه دختر 8،9 ساله هم تو شهر باقی مونده و همینطور که در شهر سرگردونه، یه بچه شیرخواره رو پیدا می کنه و ...
یک روایت متفاوت از شروع جنگ تحمیلی. بسیار بسیار فیلم جذابیه و روایت جذابی هم داره. نکته دیگه اینکه بازیگرای کوچولوش خی
تو آخرین سکانس فیلم وکیل مدافع شیطان آل پاچینو که نقش مرد شیطانی رو بازی میکنه یه جمله خیلی قشنگ میشه که جزو دیالوگ های ماندگار تاریخ سینماست. از زبان شیطان میگه: " تکبر گناه مورد علاقه منه".
 
سکانس آخر فیلم وکیل مدافع شیطان
 
یکی از گناهان کبیره غرور و تکبره، چون شیطان از سر غرور و تکبر به آدم سجده نکرد.
 
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول ...برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد ...
 
دوستان عزیز دوست دارید تو چه زمینه براتون مست بذاریم 
۱) معرفی سریال کره ای ( نام ببرید )
۲) گالری بازیگران خانم( نام ببرید )
۳) گاری بازیگران مرد ( نام ببرید ) 
۴) بیوگرافی بتزیگران ( اگر مد نظر دارید نام ببرید ) 
۵) میکس و سکانس های برتر 
۶) دیالوگ های مانگار 
۷) جشنواره های و نظر سنجی ها 
۸) پسترو عکس  های کی پاپ ها و اعضا
۹) سری تصاویر + توضیحات گوتاه ( نقد تصویری ) 
سکانس اول 
ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه چهارم بهمن ماهتهران، ارتفاعات توچال، ایستگاه پنجم
"سلام گرم من از تهران به شما" 
!!!سکانس دوم ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز یکشنبه ششم بهمن ماهنیشابور، آخرین واگن قطار نهران- مشهد
 
سکانس سوم 
ساعت شش بعد از ظهر سه‌شنبه بیست و دوم بهمن ماه
ساحل ریشهر، بوشهر 
 
 
سکانس چهارم 
ساعت شش بعد از ظهر پنج شنبه بیست و چهارم بهمن ماه ساحل سیراف، بوشهر اون مشعل ها هم برای پالایشگاه کنگان هست اش :)  
سکانس اول 
ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز جمعه چهارم بهمن ماهتهران، ارتفاعات توچال، ایستگاه پنجم
"سلام گرم من از تهران به شما" 
!!!سکانس دوم ساعت هفت و سی دقیقه صبح روز یکشنبه ششم بهمن ماهنیشابور، آخرین واگن قطار نهران- مشهد
 
سکانس سوم 
ساعت شش بعد از ظهر سه‌شنبه بیست و دوم بهمن ماه
ساحل ریشهر، بوشهر 
بسم الله...
✔ سکانس اول:
بهت که گفتم: امروز دومین روز از همان ماه دوست داشتنی ام بود. کلافه باشی، دلتنگ باشی، دلگیر باشی، شنبه باشد و خسته باشی،‌‌ معلم هم باشی، سخخخخخت است. حتی لحظه ای نگاه معصومشان از تو برداشته نمی شود.
ادامه مطلب
بسم الله...
✔ سکانس اول:
بهت که گفتم: امروز دومین روز از همان ماه دوست داشتنی ام بود. کلافه باشی، دلتنگ باشی، دلگیر باشی، شنبه باشد و خسته باشی،‌‌ معلم هم باشی، سخخخخخت است. حتی لحظه ای نگاه معصومشان از تو برداشته نمی شود.
ادامه مطلب
سکانس اول: روی بنر بزرگی نوشته شده کباب سیخی 4000 تومان!
سکانس دوم: مغازه پلمپ شده! یخچال ها که از پشت شیشه مغازه دیده می شن، خالی هستند و فقط برگه پلمپ روی در مغازه است. مردمی که از جلو مغازه رد میشن شروع می کنن فحش دادن که خدا لعنتت کنه گوشت خر میدادی به خورد ملت.
سکانس سوم: روز قبل از سکانس دوم، آشپز که پسر جوون 25 ساله ایه، بعد از اینکه حلیم اول صبح رو می فروشه، میره نونوایی و سفارش سنگک ناهار رو میده. برمی گرده مغازه و برنج رو خیس می کنه، کباب ها
سکانس اول : آخرین فیلمی که خیلی به دلم نشست little forest بود. شاید هم پیانیست!
وقتی فیلم های اسکار 2020 مشخص شدند رفتم سری ب سایت های مختلف زدم و اول فیلم جودی رو نگاه کردم. جودی روایت زندگی واقعی یک هنرمند خانم بود و درباره مشکلات و مسائلی که در طول دوران حرفه ای اش تجربه کرده بود ساخته شده بود.
فیلم خوبی بود اما نه آنقدر که بخواهم دوباره تماشایش کنم.
امتیاز جودی از نظر من : 6 بود :)
سکانس دوم: چند روز بعد از جودی نشستم و فورد در برابر فراری رو نگاه کردم :)
داخلی ▪ شب ▪ پارمان دکتر
صدای تبلیغات ماهواره، سپس موسیقی شلوغ هیپ‌ هاپ.  ونوس، ​​فرو رفته در تلفن همراه. پاهایش را روی مبل جمع کرده است. من کنارش نشسته‌ام و با تلفن همراه درحال نوشتن این سکانس و توصیف حالات او هستم. همزمان با بررسی وضعیت‌اش جهت توصیف، و بی‌آنکه نگاهی به او کنم:
صدای ونوس                  چی شده، مشکلی هست؟
پاسخی نمی‌دهم و از شدت گردن درد سر می‌چرخانم و گردن می‌شکنم.
صدای ونوس                 این سریال تموم شد بریم دیگه بخ
 چند ساعت به عید مانده، راضیه دلش از آن ماهی تپلی هایی می خواهد که بیرون می فروشند و گوشش به حرفهای مادر که اصرار می کند آن ماهی ها هم از همین ماهی های داخل حوض هست، بدهکار نیست!!!
فیلم قشنگی بود و بازی ها مثل همه این فیلمایی که این چند روزه دیدم عالی. فقط همینو بگم که این فیلم کلی جایزه برده ؛ این دختر کوچولو هم به خاطر این فیلم، جایزه بهترین بازیگر کودک جشنواره فجرو برده و چقدر هم بازیش معرکه بود. اون بغضاش و اون چپ چپ نگاه کردناش دل ما را برد.
ی
 
یکی از پلان‌های فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان، بخش‌هایی از ماجرای دعوای حاج احمد متوسیان با شهید محسن وزوایی را روایت می‌کند؛ ماجرایی که پای سردار شهید مدافع حرم، حسین همدانی را هم وسط می‌کشد.
در این فیلم سینمایی تمامی صحنه‌ها بازسازی شده‌اند که در میان آن‌ها، بعضی از خاطرات تاریخی دفاع مقدس نیز روایت می‌شود.
در یکی از سکانس‌های «ایستاده در غبار»، ماجرای جالب دعوای بین حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ
به گزارش همشهری آنلاین، اکران بن هور در نوامبر ۱۹۵۹ از نیویوک آغاز شد و به سرعت برق تمام آمریکا را در نوردید. سرعت فروش آن سپس از بر باد رفته (۱۹۳۹) بالاترین رتبه در کتاب سینما را دارد تا در نهایت رکورد خیره کننده ۹۰ میلیون دلار را ثبت یواش. ۶۰ سالگی بن-هور | گیشه را آتش زد، ۱۱ اسکار سرما و محو شد ۱۰۰ خیاط عزب برای درز گرفتن لباس بازیگران بوسیله خدمت پژمان شدند و بسیار از ۲۰۰ مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش ورزیده حکم پیدایش دکورها و ستون های غول آ
سکانس اول :
صبح که وارد کلاس شد دستش بود
حجم و قد و قواره اش خیلی آشنا میزد!
همینطور که زیر چشمی نگاهش می کردم گوشه ی جلدش بهم رخ نشون داد
خودش بود
_سلام بر ابراهیم
یه لحظه تمام تصوراتم به پر و پای هم پیچیدن
آخه به قیافه اش .....به قیافه اش که چی؟
مگه دوست و رفقای خود ابراهیم هم همون لات و لوتای سرکوچشون نبودن؟!
تمام ذهنیت بی خود و بی جهت مخ مبارک رو دیلیت کردم و یه لبخند از سر شوق که حتی متوجهش هم نشد بهش زدم
سکانس دوم:
تو سالن هر کدوم یه گوشه نشسته بو
✓ سکانس اول: یک روز با همه ی شور و شوق معلمی که اساسأ با نوسانات خُلقی ات کم و زیاد می شود، می نشینی  برای تدریسهای فردا ایده پیدا میکنی، طرح درس می نویسی، ابزارهای هرچند ساده برای آموزش ریاضی و‌علوم و بقیه درسها می سازی و‌...
✓ سکانس دوم: فردا در کلاس...هر آن چیزی که انتظارش را نداری بر سرت می آید.بدتر از همه این هست که دانش آموزانت کوچکترین وَقْعی برای ایده ها و طرح درس و ابزارهای من درآوردی و بدردبخور و گاهی غیر کاربردی ات نمی نهند و اینجا تا
چون بعد از سکانس اخر باید می ایستادم و یک سر تشویق میکردم. نه برای بهرام توکلی و نه برای یک بار دیگر تماشای مفهوم نکبت بار جنگ، بلکه برای تجلی واژه مقاومت. باید می ایستادم و با چشم های اشکی ، دست میزدم برای همه آن هایی که در تنگه ترسیده بودند ولی ایستاده بودند و درست همان لحظه که بعد از سکانس اخر روی پرده مینویسد که " 5رروز بعد قطعنامه امضا شد و اخبار این ایستادگی در میان اخبار پذیرش قطعنامه گم شد." همان لحظه باید سرم را پایین می انداختم و این درس
«سکانس اول»یک روز دو رفیق دانشجو، توی سالن دانشگاه نشسته بودند که دختری از کنارشان گذشت. پسرک اولی رو به رفیقش کرد و گفت مدتی است که دل به آن دخترک چادرپوش بسته است. پسرک دومی سرش را برگرداند و دخترک را سر تا به پا پایید و چیز زیادی نگفت. انگار آدم دیگری شده بود. انگار آفتاب ته دلش خاموش می‌شد و شیطان تنش را پر می‌کرد. دیگر صدای رفیقش را نمی‌شنید. چیزی در تمام ذهنش تکرار می‌شد: « عشق اگر عشق است، چرا برای من نباشد؟». پسرک برخواست و از رفیقش دور
یک فیلم جذاب دیدم که یک سکانسش خیلی خیلی دوست داشتم ینی همون صحنه ایه که حقیقتش رو توی زندگی خودم احتیاج دارم :) اون سکانس جدا کردم فرستادم کانال :) 
همون جایی که دختر بخاطر مرگ برادرش ناراحته و برای این پسره (همکار) درد و دل میکنه فقط واکنشهای مرد جاذاب بود حتی نگاه کردناش!
هووف چی بگم؟ بازم خواستم حرفم بزنم نتونستم :/ حرف زدن سخت شده 
هرجور کلمات کنار هم میچینم بازم حس منو درست نشون نمیده...
اپلیکیشن اندروید Intro Maker for YouTube - music intro video editor بهتون این امکان و میده که برای ویدئوهای خودتون اینترو یا همون سکانس ورودی و طراحی کنید . این اپلیکیشن رایگان اندروید با مجموعه‌ای از قالب های آماده و فونت ها و همچنین ایموجی ها قابلیت این و داره که یه اینترو خاص و شخصی سازی شده طراحی کنید و یا حتی سکانس خروجی برای پایان ویدئو . این کار ویدئو شما رو حرفه‌ای تر میکنه پس فراموشش نکنید .
ادامه مطلب
سکانس اول: دخترک شاید نمیداند و بدحجابی میکند تو که میدانی نگاه نکن
سکانس دوم: پسرک شاید نمیداند و نگاه میکند تو که میدانی خودت را بپوشان
پ.ن:
دخترجان! گناه تو نگاه پسر را به دنبال دارد
پسرجان! نگاه تو ترویج میدهد این بی حجابی را...
«کل اولئک کان عنه مسئولا»
#روز_عفاف_و_حجاب
سکانس اول
حضرت حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر الف
انتصاب شایسته شما را به عنوان رییس سازمان تبلیغات شهرستان ایکس تبریک میگوییم
 
سکانس دوم
حجت الاسلام الف: یکی از ظرفیت های فرهنگی شهر ما، مساله آرامگاه مطهر حضرت .... است. بهتره برای تعظیم هرچه بیشتر ایشون و ایجاد بستری برای کارهای فرهنگی، روز تولد و شهادت ایشان رو گرامی بداریم. علیرغم زحمات صورت گرفته، متاسفانه تا به به امروز تاریخ ولادت و شهادت ایشون معلوم نشده. حاج آقای فلانی لطفا شما به
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.



پ.ن : سری سریال هایی که بی صبرانه دوست دارم ببینم ^_^ 
پ.ن : چقدر این سکانس به دلم نشست .....
 
سکانس اول : هوا به شدت گرم بود ، شُر شر عرق می رخیتیم . اولین بار بود که تابستونِ شمال رو تجربه می کردیم . خدا رو شکر کولر ماشین رو قبلش درست کرده بودیم . داخل ماشین قابل تحمل بود و بیرون غیر قابل تحمل ! داداش از همون لحظه ی اول رفت تو کارِ تُنبان و زیرپوش ! اما من سعی داشتم مقاومت کنم . پیرهن تنم بود و هی به این خان داداش نگاه می کردم که چقدر خوش به حالشِ با زیر پوش ! یک گام عقب نشینی کردم . دکمه هاش رو باز کردم . اما باز هم غیر قابل تحمل بود . یه خرده که
در یکی از وبلاگایی که میخونمش دیدن فیلم aftermath توصیه شده بود ... از وقتی که روبیکا رو نصب کردم میتونم خیلی از فیلمای دنیا رو ببینم اونجا هم به اسم عواقب این فیلم رو گذاشته بودن... اولش گفتم اگر سکانس اول جذبم نکرد نمیبینم ... ولی سکانس اول عالی بود خوندن یک نامه توسط پسر بچه اونم تو خاک یک کشور دیگه و نفرتی که مادر داشت به پسرش یاد می داد... جالب بود میخواستم ببینم کارگردان چطور این حس نفرت و نژادپرستی رو از دل ها پاک می کنه ... فیلم قشنگ‌بود و جنگ و ا
کارتون سگ های نگهبان

23:13
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:15
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:14
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:20
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:15
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان
کارتون
کارتون سگ های نگهبان سگ های نگهبان

23:17
کارتون
خب مخاطبین عزیز میدونم چندان علاقه ای به مقدمه های طولانی ندارید پس سرتون رو درد نمیارم و بی مقدمه شروع میکنم فقط اینکه اسپویل داره :
 
 
نگاهی به گیم اف ترونز ، از طلوع خیره کننده تا سقوطی نچندان محسوس !
 
فصل اول رو به یاد دارید ؟ دیالگو ها ... روابط ... عوامل و علل و پیوستگی اتفاقات و شخصیت پردازی فوق العاده دقیقی که باعث شد به کاراکتر ها نه به عنوان شخصیت های نمایشی بلکه ادم های واقعی نگاه کنیم ! و با اینکه سریال فصل اولش بود و باید خودش را معرفی
این فیلم زخمتان میکند. به طوری
که تا سالها استخوان درد اش برایتان خواهد ماند. برای بار اولیست که انتخاب،
دسترسی و پیچیدگی را به عنوان نابود کننده ی بشر در برابرم میدیدم. سه عنصر شخصی
که انگار میرود جامعه ای را در تباهی بسوزاند. تنها یک راه درمان برایش موجود است.
عشق، موسیقی و رقص. در نگاه اول تمام فیلم را میتوان در این سه کلمه خلاصه کرد. به
قول جناب فراستی دیگر چیزی از این فیلم در نمی آید اما لطفا از تماشای این فیلم
مایوس نشوید. افتتاحیه ی این فی
جانم!والا از شما چه پنهان! دلمان تنگ است. تنگ آن روزهای رنگی‌ای که هنوز به دوست داشتن همدیگر اعتراف نکرده بودیم. تو علاقه‌ی زیر پوستی‌ات را لابلای کلماتت می‌گنجاندی و من با ذوق آنها را پیدا می‌کردم و دنبال نشانه‌ای دیگر برای اثبات یک‌طرفه نبودن حسم می‌گشتم.گاهی فکر می‌کنم که ما شیرین‌ترین احساساتمان را با هم تجربه کردیم. بودنت انگار یک حسی مثل ایستادن زمان در بهترین سکانس زندگی‌ام بود. سکانسی که در آن خنده‌ها از ته دل بود و بوی وانیل
لادن مستوفی+ رضا کیانیان+ آزیتا حاجیان+آقای بازیگر
-------
نقش حامد بهداد خیلی کمه، در حد هفت هشت سکانس هفت هشت ثانیه ای! خوب بازی کرده، مثل همه ی بازی هاش. اما چون گمون کنم جزو اولین بازی هاش هستش، مشخصه خیلی پخته نیست.
فیلم قدیمی عه، مال وقتی که هنوز پلاک ماشین ها تغییر نکرده بود و آزیتا حاجیان و لادن مستوفی جوون محسوب می شدن!
یه کلیشه که خیلی بد درست شده. داستان دختری که از بیماری روانی رنج می بره و می خواد خودکشی کنه. گویا فقط یه دکتر توی شهر هست
برای ۱۹‌ساله بودن خیلی کوچیکم. بیش از حد کوچیک. چقدر؟ یه چیزی دور و برِ ۶-۷ سال قبل. حس می‌کنم تو اون سن گیر کردم و طبق این روال قرار نیست بزرگ شم انگار. ولی امید دارم. دلم می‌خواد خیال کنم همه چی خوبه. یه افکت بیوتی بکشم روی صحنه‌ی زندگی. کل سکانس‌های دل و روده‌دَرآر رو کات کنم. با یه نسبت تصویرِ ۱۶ به ۹. 
 
دوست ندارم دیگه مانتوهای رسمی بپوشم و مقنعه سر کنم 
دوست ندارم 
دوست دارم رنگی باشم دقیقا شبیه اون زنی که توی رویاهای دختربچگیم بود
دوست دارم بخندم و کاری که دوست دارم انجام بدم 
دوست دارم کار های قشنگم دیگرانو خوشحال کنه 
دوست دارم ... دوست دارم 
دوست دارم قلبم زنده باشه ... پیروز باشم 
دوست دارم آسمونو ببینم 
دوست دارم ستاره ها رو بشمرم 
دوست دارم دور از هیاهو بقیه عمرمو زندگی کنم ...

+ البته نه اون رنگی رنگی شکل اینفلوئنسرهای خز و بی معنی ای
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلا
تصور کنید شما به یه سندرم عجیبی مبتلا شده اید به طوری که هر وقت بخوابید و از خواب بیدار شوید چهر تون تغییر کند اون وقت زندگی شما چگونه خواهد بود ؟ یک روز مرد یک روز زن ، یه روز جوان و یک روز پیر .و......
کیم وون جین درواقع شخصی ایست که در هجده سالگی به این سندرم مبتلا شده و در این فیلم زندگی این شخص و مشکلات اون در زندگی را توصیف میکند .+بازم بنظرم نویسنده و کارگردان موضوع نسبتا جالب برای این فیلم درنظر گرفته بودند اما راستش فیلم نامه چندان قوی در نظ
فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکانس را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...
از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می
تو یکی از قسمت های سریال مینو، وقتی که عراقی ها تقریبا کل شهرو گرفتن و اکثر مردم به خصوص زنها و بچه ها از شهر خارج شدن و فقط تعدادی دکتر و پرستار و زخمی و جوونایی که می تونن مبارزه کنن، موندن؛ زینب هنوز تو شهره و یه جورایی به این رزمنده ها کمک می کنه. تو یه سکانسی به مهدی که همدیگه رو دوست دارن، برمیخوره و یه سکانس عاشقانه و بامزه رقم می خوره :)
 
- مهدی: شما موندید، وظیفتونو انجام دادید، خدا خیرتون بده. ولی از این به بعد تکلیف به رفتنه.
+ زینب: کی گف
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
ما دوست معمولی ایم، اون عاشق یکی دیگستما دوست معمولی ایم، به روی هم نمیاریم احساسمون رو
ما دوست معمولی ایم، از دلتنگیش دارم دق میکنم
ما دوست معمولی ایم، هیچ گزینه ی دیگه ای نیس
شب تا صبح تو بغل هم میخوابیم، ما دوست معمولی ایم
بهم میگه تب داری؟ ما دوست معمولی ایم
دستم رو میپیچم دور گردنش، ما دوست معمولی ایم
واسه دیدنش لحظه شماری میکنم، ما دوست معمولی ایم
دوسش دارم، ما دوست معمولی ایم
ما دوست معمولی ایم، من عاشقش نیستم
سریال خواب زده
 
 
سریال خواب زده نتیجه ها همیاری تازه سیروس مقدم و الهام غفوری تحت عنوان کارگردان و تهیه‌کننده است . «خواب زده» برای شبکه نمایش خانگی ساخت شده‌است . بنابر جدیدترین خبرها سینمای کشور ایران , الهام غفوری به تازگی از شرایط پخش این شرکت حرف نموده است . صحبت‌های غفوری از پخش سریال در یک نرم افزار پیش از پخش در شبکه نمایش خانگی خبر می دهند . الهام غفوری درباره‌ی شرایط پخش سریال «خواب زده» به شرح تحت صحبت اع
سکانس اول:
به دور و برم که نگاه می کنم پره از آدم. ولی هیچکی رو نمی بینم بجز یه تعداد مشخصی که فاصله شون با من زیاده
و از همین فاصله می تونم مهربونی‌شونو حس کنم.
شنیدی میگن فالور فیک؟ یا ممبر آفلاین؟
این اصطلاح تو دنیای واقعی هم کاربرد داره. بعضی وقت ها دور و برمون پره آدم فیکه. هستن هاا اما مثه اینه که نیستن! هستن ولی سین نمی کنن لایک هم نمی کنن! فقط سیاهی لشکرن 
سکانس دوم:
تلپاتی های زیادی با هم داشتیم. خاطرات زیادی نداریم اما همون چندتا خاطره ا
با سدریک سریال Peaky Blinders می بینم و بعد از هر سه قسمت میشینیم درباره اش گپ میزنیم. یک سکانسی توی قسمت دومِ فصل اول هست که خیلی برامون جالب بود. دوست داشتم مکالمه مون و توضبح سکانس رو اینجا بذارم. اسپویل نداره، سکانسی نیست که دونستنش به مسیر داستان ضربه بزنه. 

ادامه مطلب
تورا دوست دارم شاملو

متن تورا دوست دارم
دانلود اهنگ من از عهد آدم تورا دوست دارم
من از روز ازل تو را دوست دارم

تورا دوست دارم چون نان و نمک

من از عهد آدم تورا دوست دارم علیرضا قربانی

دکلمه تو را دوست میدارم

دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
من از عهد آدم، تو را دوست دارم از آغاز عالم، تو را دوست دارم
چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم، تو را دوست دارم
سلامی صمیمی‌تر
دوستت دارم...
به سان یک دیوانه، به سان یک سرباز 
به سان یک ستاره سینما 
دوستت دارم، به سان یک گرگ، به سان یک پادشاه 
به سان انسانی که من نیستم 
میدانی من اینگونه دوستت دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخند
نمیدانم از کجا شروع کنم. چندساعت پیش عصبی و ناراحت بودم و الان حس خوبی دارم. زندگی را دوست دارم. خانه ام را دوست دارم و این تنها چیز خوبی است که قرنطینه کردن برایم داشت. خانه ام را با تمام جزییاتش دوست دارم. البته هیچوقت متوجه این زیبایی ها نشده بودم تا اینکه دوستم از همه ی زیبایی های خانه ام استوری گذاشت. دیوارهای خانه ام را دوست دارم. نقاشی های روی دیوار را دوست دارم. اینه ی سورریالم را دوست دارم. بخاری را دوست دارم. قوری و کتری و پوست پرتقال رو
گاندو رو دیدیم
لذت بردیم
احساس غرور کردیم
به بچه های اطلاعات احسنت وفتیم و براشون دعا کردیم
ضربان قلبمون خیلی جاها رفت بالا 
اندازه یه سکانس استرس داشتیم
ماها فقط تماشاچی بودیم ولی جوون های اطلاعاتی و سرباز های گمنام شب و روزشون و گذاشتن برای پرونده های ضد جاسوسی
اونوقت دولت انقددددرررر راحت گند میزنه به همه چیز!!!
متنفرم از این دولت
دوست دارم رهبرم رادلبر پیغمبر است/دوست دارم رهبرم را وارث برحیدراست/ازتباراهل بیت و آیت خوب خداست/دوست دارم رهبرم راجلوه ای ازکوثراست/اوپیام کربلا را میدهدبرمسلمین/دوست دارم رهبرم راآسمان رااختراست/میرود راه امام وهرشهیدی باهدف/دوست دارم رهبرم راشیعیان راسروراست/دشمنان دین ماراباز رسوامیکند/دوست دارم رهبرم رادشمن اوابتر است/اسوه والگوی خوبی گشته آقا درجهان/دوست دارم رهبرم رابهر عالم گوهراست/شیعه باشدجانفدای حضرت سیدعلی/دوست دارم ره
 ‘Playing with Fire’ - کمدی معمولی که تمام خانواده می توانند از آن لذت ببرند. داستان این گونه است که جان سینا در نقش یک آتش نشان جنگلی، مجبور است در یک کمدی موقعیت خانوادگی که لحظات شوخ طبعی دارد، از سه کودک و نوجوان مراقبت کند. کمدی های موقعیت این چنینی همه یک دستور العمل مشترک دارند، و بازی با آتش نیز از این دسته مستثنی نیست. چنین آثاری با یک حادثه تحریک کننده شروع می شوند، و سپس مجموعه ای از شخصیت ها، خواه به هم ربط داشته باشند یا نه به سمت این موضو
هیچ وقت فکر نمی‌کردم ، یه روزی من مامور بشم برای این وبلاگ کادو تولد هدیه بدم به نیابت از سه تا دوست صمیمیش از سه نقطه ی کشور . با سلیقه ی خودم حتی ! روی کارت براش نوشتم " زیستنت بدون درد و حرمان "  
دنیا چقدر جای عجیب و غریبی هست 
غیر قابل تصور و شدیدا خوشحال کننده ست خدایا :)) 
حتی شمارشو گرفتم و باهاش حرف زدم و آدرس خونه شونم واسم فرستاد ! 
قول گرفت همدیگو ببینیم 
نگفته بودم ؟! من از آدمای  که به شدت دوستشون دارم فرار میکنم ؟ و سعی میکنم هیچ ارتبا
یا راحم من لا راحم له
 
هر کسی این انقلاب را، خودش را و راه ش را به چیزی می فروشد. یکی به پول، یکی به قدرت، یکی به مقام، یکی به زن، یکی به آبرو، یکی به عشق، یکی به رفیق، به شوهر، یکی به همسر، یکی به فرزند، یکی ... دام ها زیادند. انقلاب را و راه را هر کسی به بهانه ای تنها می گذارد و می رود به راه خودش. این حسی بود که آخر فیلم ماجرای نیمروز: رد خون با آن بغض کردم و گریستم. برای تنهایی های مان. برای تنهایی انقلاب مان... (آیا ما تا آخر هستیم؟ یا رفته ایم و خو
 چقدر دوست داشتن تو خوب است. دوست داشتن تو  ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست. دوست داشتن تو عین ساعت تحویل سال است. ــ همیشه منتظرش مانده ایم. ــ دوست داشتن تو  عیدی اول فروردین است. کاش همیشه عید بود. کاش همیشه تو را عیدی می گرفتم. تو را دوست دارم زمین از چرخیدن می ماند. و خورشید فراموش می کند که باید غروب کند. تو را دوست دارم. سیب ها  همه ی فصل ها به شکوفه می نشینند. چلچله ها کوچ نمی کنند. وقتی تو را دوست دارم دختر کوچک آسمانم هنوز.
اولین پست ۹۸مون
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتی رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نیست...
ادامه مطلب
دیروز عصر رفتیم خونه آبجی فاطمه و شب با داداشم و آقا شون اینا رفتیم سینما فرهنگ فیلم ببینم اسم فیلمش هم بود 'شبی که ماه کامل شد ' !!! 
خب  اول میریم سراغ  بازیگران اصلی فیلم 

+ زوج سریال  زوج نسبتا خوب  دوست داشتنی  بودن  از اون زوج ها که  عشق بین شون ابدی بود و تا آخر سریال میشد  عشق شون لمس کرد ! 
الناز شاکر دوست : خب من خیلی  بازیگرای ایرانی نمی شناسم ولی انصافا این بازیگر نسبت به بقیه فیلم های بیشتری ازش دیدم خب مثل همیشه بازی نسبتا خوبی از خو
من هومانم چیز هایی را دوست دارم که هیچ کس دیگر دوست ندارد یا افراد کمی دوست دارند و از چیز هایی بدم می آید که همه دوست دارند تنها چیزی که هم من دوست دارم و هم شما ها ادبیات است پس اکثرا راجع به ادبیات حرف میزنم ولی درباره ی چیز های دیگری هم که دوست دارم هم مینویسم
نکته :من نه نردم نه گیگ نه آدم معمولی 
دختری دانشجوی رشته ی جامعه شناسی است و روسپی گری می کند، تنهاست و کسی برای تنهایی اش پشیزی ارزش قائل نیست، یک حوان کله شق به حساب عاشقش شده اما موجبات رنجشش را فراهم می آورد، و اما یک مشتری عجیب او که پیرمردی است نویسنده و مترجم که اتفاقا او هم تنهاست نه هوس باز.
تمام فیلم بیان کننده ی تنهایی این دختر (فروشنده) و آن پیرمرد (خریدار) است و گاهاً گریزی هم به عشق زده می شود.
شروع فیلم مثل اکثر سکانس های فیلم های عالیجناب کیارستمی خاص است. دختر روسپی
اگر خدا را دوست داری
اگر خدا را دوست داری،✨خدا گفته است:✨(لا یسخر قوم من قوم)همدیگر را «مسخره نکنید.»
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(ولا تلمزوا انفسکم)از همدیگر «عیب جویی نکنید»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(ولا تنابزوا بالالقاب)«لقب زشت» به هم ندهید.
اگر خدا را دوست داری، ✨خدا گفته است:✨(و انفقوا فی سبیل الله)در راه خدا «انفاق کنید.»
اگر خدا را دوست داری ،✨خدا گفته است:✨(و بالوالدین احسانا)و «به پدرو مادر نیکی کنید.»
اگر خدا
فی‌الواقع می‌دانی دنبالِ چی هستم؟ می‌گویم بیا از زندگی‌مان فیلم بسازیم. یعنی تصور کن! مونتور - مثلا تدوین‌گر- بیاید، ما هم یک میلیون میلیون میلیون ده ساعت حلقه فیلم بهش بدهیم، بگوییم جناب! لطف بفرمایید از زندگیِ من یک فیلمی تهیه ببینید، می‌خواهیم نشان عالمش بدهیم. تویِ سینماها به تماشا. از سه چار ساعت بیش‌تر نشود.
یحتمل فیلم زندگیِ من می‌شود از این آوانگارد و سینمای هنری و تجربی... نه که آدم اهل هنری باشم. نه. از بس واقعیت و خیال و رویا در
اگه به ژانر عاشقانه- کمدی و فانتزی علاقه دارید که برید لذتشو ببرید و کیف کنید و در کنارش یک داستان جنایی رو هم دنبال کنید :)
و اما داستانش: بونگ سون دختریه با یک قدرت ماورایی! مثلا یکی رو می زنه طرف پنجاه متر اون طرف تر میفته :دی  از این ور مین یانگ که رئیس یک شرکت بزرگ تولید بازیه با دیدنش اونو به عنوان بادیگاردش استخدام می کنه! از طرف دیگه تازگی ها تو محله بونگ سون چند تا دختر ربوده شدن و پلیس با مجرمی باهوش طرفه...
خیلی دوستش داشتم و از دیدنش بسی
یکی از دوستام می گفت، هر کسی خیلی خودش را دوست داشته باشه آنگاه سایرین را هم دوست خواهد داشت. 
 
ایده ایشان این بود که دوست داشتن دیگران به دلیل دوست داشتن خود است و هر چه خود را بیشتر دوست داشته باشید آنگاه دیگران را نیز دوست خواهید داشت.
 
ادامه مطلب
میخوام بدونی عزیز دلم 
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چیزی که دوست داشتم 
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان 
عشق من
دوست دارم 
اونقدر که میتونم چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چیزی بشه، حتی بیشتر 
دوست دارم 
روز جهانی دوستی یادی هم بکنیم از اون بزرگواران که در قالب دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه ، دوست داری با دوست من که که دوست داره با دوست تو دوست بشه، دوست بشی ! اومدن جلو... بعد نگو اون زیر میرا یه هدفای دیگه داشتن. از جنس آستین بالا زدن واسه شازده پسرشون. بعد چون از نه شنیدن هراسان بودند واسطه بدبخت رو پاس میدادن سمت ما خودشون مشغول جا باز کردن تو دل ما بودند. بعد ما به واسطه که گفتیم نه، دیگه رویی ازشون ندیدیم! یه جوری نیست شدند که انگار هیچ
هفته قبل که ما تو گروه هر هفته مکالمه انگلیسی داشتیم بعد از شنیدن خبر ترور حاج قاسم حالم جوری بود که اصن نتونستم صحبت کنم و برای انگلیسی چت میکردم ولی این هفته خیلی خوشحالم . خیلی
 
خلاصه اینکه مشخص بود ایران به امریکا جواب میده اما نکته جالبش اینه که هم زمانبندی جواب موشکی همون ساعت ترور سردار بوده و هم اینکه اول موشک  زدن بعد با سردار خداحافظی کردن و به خاک سپردنش . یه نکته کلیدی هم این وسط هست اونموقع که ایران سفارت امریکا رو گرفت و کارمندا
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
فیلم عشقولانس بر خلاف اسم سبک و سکانس های غالبا سخیف، بعضی جاها مفاهیم زیبایی را منتقل می‌کند.
تعبیر مادر مجید از مثلث عشقی برایم جدید و جالب بود. ضلع زمینی در کنار ضلع آسمانی، انسان را کامل و آماده وصال می‌کند.
وقتی که امیر با تمام ادعاهایش در دام عشق دختری موقر گرفتار می‌شود و به دنبال منشا این حس می‌گردد، به یاد دوست و هم صحبت قدیمی اش می افتد و او را باز می یابد. در اوج تنهایی، با معبودش هم کلام شده و دلش قرار می‌گیرد. 
سکانس هایی که امیر
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه ان دام و منبر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشرهر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنکدردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده هم چون توتیاخاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
 
حض
گفت سعدی مصرعی ، این بس نکوست # دوست آن باشد که گیرد دست دوست
این سخن اکنون چه بی معنی شده # یا که این سان گفتمان در عصر اوست
مردمان اینک ملون گشته اند # می کنند از کله ی هر دوست پوست
دست کس را گر نمی گیری مگیر # اینچنین رفتار خنثی از چه روست
بخت بد را منتظر گشتی به دوست # غیبت و تهمت تو را یک گفتگوست ؟
خورده ای از سفره اش صد من نمک # چشم بر هر لقمه انگاری که موست
گرجی از دنیا تو خود تنها برو # همره یکرو فقط یک آرزوست
کیم هه جا یه دختر ۲۵ ساله ایه که دوست داره گوینده بشه. اون موقعی که هنوز بچه بوده، ساعتی پیدا می کنه که بهش امکان جابجایی در زمان رو می ده تا اینکه به مرور پی می بره استفاده از این ساعت باعث می شه که زودتر آثار بزرگ شدن و رشد و گذر زمان تو چهره اش پدیدار بشه بنابراین میذاردش کنار تا اینکه اتفاقی برای یکی از اعضای خانوادش میفته.
سریال بامحتوایی بود. موضوع اصلی این سریال سالمندی و سالمندا هستن و نقش اصلی رو یک پیرزن دوست داشتی بازی می کنه پس اگه به
                   
کیم هه جا یه دختر ۲۵ ساله ایه که دوست داره گوینده بشه. اون موقعی که هنوز بچه بوده، ساعتی پیدا می کنه که بهش امکان جابجایی در زمان رو می ده تا اینکه به مرور پی می بره استفاده از این ساعت باعث می شه که زودتر آثار بزرگ شدن و رشد و گذر زمان تو چهره اش پدیدار بشه بنابراین میذاردش کنار تا اینکه اتفاقی برای یکی از اعضای خانوادش میفته.
سریال بامحتوایی بود. موضوع اصلی این سریال سالمندی و سالمندا هستن و نقش اصلی رو یک پیرزن دوست داشتی باز
عشق در لحظه پدید می آیددوست داشتن در امتداد زمان؛این، اساسی ترین تفاوت میان "عشق و دوست داشتن" است.عشق، معیارها را درهم می ریزد...دوست داشتن بر پایه ی معیارهابنا می شود...عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشددوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد...عشق، قانون نمی شناسد!دوست داشتن، اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست...عشق، فوران می کند چون آتشفشان و شره می کند چون آبشاری عظیم ...دوست داشتن، جاری می شود چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم
فیلم lady boutique
بچه ها بوی لاو نیست ولی محدودیت سنی داشت منم گرفتمش .. :/
حتی کاورشم درست و حسابی پیدا نمیشد .. خودم از سکانس فیلم براتون یه شات گرفتم ..
اگه دیدینش و خوشتون اومد خلاصه اش رو هم برای بچه ها بذاریم .. من خودم ندیدمش هنوز .. تنکیو .. :)
دانلود فیلم کیفیت 480
بعضی کتابها میتوانند؛در گفتن چیزهایی که میخواستیم بگوییم و نتوانستیم‌.مانند حرفی که "کاف" می زد:دو راه برای شناخت انسانها وجود دارد؛یکی کفشهایشان و دوم،کتابی که میخوانند؛این چیزهاست که سطح  آدمی را مشخص میکند.
کاف،آل استار قرمز میپوشید و با هولدن کالفیلدِ جروم دیوید سالینجر احساس برادری داشت.گاهی هم میگفت ذهنش به آشفتگی نوشته های کریستین بوبن است.کاف دیالوگ فیلمهای پیتر ویر را از بر بود؛خصوصا انجمن شاعران مرده اش را.و دیالوگی که سراسر ف
سه هفته پیش مامانم شب بهم گفت سریال نداری ببینیم ؟
من هم بدون فکر کردن گفتم چرا دارم !!!
با این که ایده ای توی اون لحظه نداشتم با خودم گفتم
سریال ایرانی که کشک ؛ سریال امریکایی هم که مامانم دوست نداره می مونه سریال ترکیه ای
بی درنگ رفتم سراغ عشق قدیمی عمو گوگل یک سریال رو انتخاب کردم قسمت اول اون رو دانلود کردم و توی TV گذاشتم .
همون سکانس اول که نمای باز از شهر استانبول رو که نشون داد ، من متحیر این همه سر سبزی و زیبای طبیعی این شهر شدم و چه رود خ
+ الان گریه هاش چندتا دلیل داره:
۱. گرسنه  اشه
۲. خوابش میاد که جدیدا خیلی خیلی سخت میخوابه :((
۳. به من توجه کنین، با من بازی کنین. فقط من...من... من... 
+ اگه مامان آدم، دوستش نمیداشت، چه دنیای سیاه، تاریک و وحشتناکی میشد...  یه تنهایی بی حد...
+ کاش یه معده جدا داشتم برای خوردن هله هوله و آت آشغال(!) که تو شیر نره :|
+ Frozen 2 رو دیدم، خیلی خوب بود، پیشنهاد میشه. Jojo Rabbit با این که فیلم خوبی بود ولی یه سکانس فوق العاده تلخ داشت، که شاید هیچ وقت یادم نره... اگه فی
آقا من به شدت دلم رفتن میخواد، تنها وابستگیم به این شهرم کوه هاش بود الان دیگه کاملا آمادم با تمام بغض قید فرخشادو بزنم و برای یه مدت طولانی فقط از اینجا برم و ریخت بعضی از آدم های دوست نداشتنی رو دیگه نبینم ، ولی کجا برم ؟ بی مقصدی و آوارگی بدترین دردمه ! 
برای دوستای وبلاگی که دانه به دانه از این کشور دارن میرن هم خوشحالم و هم ناراحت 
آخرین بار برای تینا که مقصدش کاناداس و مهدیار که رفت اسپانیا میخواستم بزنم زیر گریه :( 
چرا ؟ چون با وجود مجاز
دیالوگی کلیدی که در تمام سکانس‌های مهم زندگی‌ام به یاد می‌اورم ‌"خسته شدم" است. بعد از این دیالوگ من فیلم را رها میکنم و سراغ فیلم بعدی میروم. اصلا مهم نیست چه کاری یا چه کسی باشد من از اخرین ذره‌های انرژی‌ام برای گفتن ان جمله استفاده میکنم و صحنه را ترک میکنم. ممکن است کسی باشد و حرفم را بشنود یا اصلا کسی نباشد به هر حال جمله را به خودم میگویم و بعد مثل فارست گامپ وسط دویدن دست جمعی در یک بیابان همه را رها میکنم و میروم. همیشه سکانس محبوبم بو
داشتن یه دوست خوب و مهربون ، یه نفر هم عقیده با تو ، یه نفر از جنس تو ، یه نفر که درکت میکنه چون مثل خودته خیلی خوبه . یه همچین دوستی دارم . با اینکه مجازیه ، با اینکه تا الآن ندیدمش ، صداشو نشنیدم ولی بهترین دوستمه . از مرز اینترنت و وای فای فراتر رفتیم و واقعی شدیم . دو تا دوست حقیقی . دوست دارم دوست خوبم ....نیلو
یک سکانس خیالی از اتفاقات روز قبل از مراسم رونمایی اولین کتاب یک نویسنده(خودم)در ده سال آینده...مثلا پاییز سال ۱۴۰۸
به نام اوی من و تو
 رویای جشن امضا...
موبایلم را برداشتم و شماره اش را گرفتم. با دومین بوق گوشی را برداشت.از خودم که اگر آب بخورم به او خبر میدم در عجبم چطور  طاقت آوردم و تا امروز یعنی تا روز قبل از برگزاری مراسم جشن امضا این خبر را ازش مخفی کردم؟ راستش چون او یک کمی ازخودم دیوانه تره و اینجور وقتها از استرس و هیجان روی پاهاش بند ن
سکانس اول چهارشنبه شب ساعت یک بامداد.
خوابم نمیومد و مشغول اینترنت گردی بودم.
داشتم وبلاگ فرشته رو میخوندم یه جاش نوشته بود حالش بد بوده و میترسیده غش کنه .
( امیدوارم حالش بهتر شده باشه) 
و گفته بود که تجربه غش کردنو تاحالا نداشته .
باخودم گفتم تا حالا دوبار بیهوش شدم ( یکیش اول دبیرستان و یکی دیگشو نمیگم)
و با اطمینانی به شدت کذایی باخودم گفتم فکرنکنم هیچ وقت دوباره بیهوش شدنو تجربه کنم.
ادامه مطلب
میدونی یکی از غم انگیزترین چیزهای دنیا چیه؟ اینه که آدم از یکی خوشش بیاد، ولی اون خوشش نیاد و اصلا به اینی که خوشش اومده، فکر هم نکنه. بعد اینی که خوشش اومده، روزی رو به شب نرسونه مگر اینکه به اونی که خوشش نیومده فکر کرده. منتظرش بوده. منتظر تلفنش. منتظر تصمیمش و منتظر خواستنش. سکانس غم انگیزش هم اینه که این فرد میدونه هیچ وقت این انتظار به وصال ختم نمیشه، ولی ته دلش، میخوادش و یه ذره امید، هر چند پوچ، داره. تو این جور مواقع من انتظار دارم خدا یه
امام علی علیه السلام  : 
أَصْدِقَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ وَ أَعْدَاؤُکَ ثَلَاثَةٌ َأَصْدِقَاؤُکَ صَدِیقُکَ وَ صَدِیقُ صَدِیقِکَ وَ عَدُوُّ عَدُوِّکَ وَ أَعْدَاؤُکَ عَدُوُّکَ وَ عَدُوُّ صَدِیقِکَ وَ صَدِیقُ عَدُوِّکَ
دوستان تو سه گروهند، و دشمنان تو نیز سه دسته اند، اما دوستانت، پس دوست تو و دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو است. و اما دشمنانت، پس دشمن تو، و دشمن دوست تو، و دوست دشمن تو است.نهج البلاغه ، حکمت ۲۹۵
سه سال پس از موفقیت چشمگیر ماجرای نیمروز مهم‌ترین استعداد جوان سال‌های اخیر سینمای ایران در چهارمین اثر سینمایی بلند خود با عنوان ماجرای نیمروز 2 رد خون به سراغ موضوعی چالش‌برانگیز و ملتهب با محوریت مجاهدین‌خلق و عملیات مرصاد رفته و یک نمایش تمام‌عیار و خوش‌ ساخت به مخاطب هدیه کرده است.
اگرچه فیلمنامه سینمایی رد خون در برخی موارد از ضعف در پیرنگ‌ها و داستان‌های فرعی رنج می‌برد، اما طراحی کلی قصه به ترکیب درخشان واقعیت و داستان مزین
خداوند متعال در آیات الهی شخصیت‌های مثبت و منفی زیادی را معرفی کرده است و برای اینکه شناخت کامل و جامعی نسبت به این شخصیت‌ها پیدا کنیم خداوند متعال در جای جای قرآن سخنرانی‌هایی را از آن‌ها بیان کرده است که ما با توجه به حرف‌ها و سخنانشان بتوانیم شخصیت آن‌ها را بهتر بشناسیم چرا که فرمود : (تا مرد سخن نکفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد )
ادامه مطلب
امروز دومین روز از اون ده روز تعطیلی که قرار بود بترکونمش با درس و تفریح هم گذشت.
فکر میکردم یه روزشو با گروه میرم اردو و 9 روزشو میرم بابل و از این خونه به اون خونه می چرخم و برا خودم حال می کنم پیش دخترعمه ها:)
گروه که اردو رو کنسل کرد با خودم فکر کردم حالا یه روز بیشتر میرم بابل. حالا اشکالی نداره که!
مامان اینا حتا به بابل رفتنم رضایت ندادن و با خودم فکر کردم هرروز با یکی از دوستام تا ظهر میرم اینور اونور و بعد هم تا شب درسم رو می خونم!
دیروز رفت
دوست دارم بیایی بنشینی کنارم. از اول تا آخر زندگی ام را ورق بزنیم و برایم توضیح بدهی. حرف بزنی. دلجویی کنی. مثلا بگویی فلان‌جا صلاحت نبود، بهترش را برایت نوشتم. آن‌جا خیلی بد شده بودی. باید پس کله ای میخوردی تا به راه بیایی. توی فلان سکانس زندگی ات، خیلی خالص بودی؛ حال کردم. شب قدر ملائکه ام صدای ضجه هایت را به عرش آوردند و اراده کردم تمام سیئاتت را به حسنات بدل کردم...
آخرش هم کتاب زندگی ام را ببندی و بگویی: با ارفاق قبول. دیگر تا ابد پیش خودم هست
چه قدر #خوب است که:#دوست باشیم و دوست بداریم، همه دوستانی که دوست میدارند تا با ما دوست باشند...سکوت نکنیم، بگوییم #بخندیم... اخر انها را جز ما دگر چه #امیدی است جز خدا و ما؟ وانها #مسرور اگر ما گوشه چشمی بیندازیم به آنها...نه... اشتباه نکن... #گدایی_محبت نمیکنند؛ سرمان #منت مینهند، وگرنه چه کسی محتاج خلق بی سر و پای خدای تمام اراده و سر است؟ یا دریای تمام قد #خروش مگر مُرد از بی بارانی؟ ...دلتان شاد و لبتان خندان به این دنیای پست تمام بغض و نفرت..._____________
دیگر از باریدن خبری نیست. دیگر از خندیدن اثری نیست زیرا دیگر دوست داشتن در کلبه دلم اقامت نمی کند! مثل همیشه کلمه معروف را بازگو می کنم: پشیمانم...
اما بی تاثیر هست زمانی که ابرها دیگر از این آسمان گذشته اند و از انسانیت به دور است باد را دشنام بگویم!
دوست دارم عصبانی نشوم و دوست دارم بی اختیار گریه کنم. 
 دوست دارم در مقابل آینه به ایستم و رخ در رخ چهره رو به رو بگویم: دوستت دارم...
دوست داشتن چرا اینقد زیبایی؟ 
دوستم داری، دوست داشتن؟
 چه کسیست ک
تنهایی سکانس آخر تمام عاشقانه هاست
 
برای مشاهده تصویر در اینستاگرام روی عکس بالا کلیک کنید
❤️
صفحه مای پروفایل را در اینستاگرام دنبال کنید​​​​​
 
,متن گرافی  عکس نوشته  پیج عکس پروفایل  پیج عکسنوشته  اینستاگرام گرافیک  متن کوتاه  متن خاص  عکس متن تایپوگرافی  متن گرافی  شعرنوشته پروفایل پسرونه  پروفایل دخترانه  پروفایل دخترونه عکسنوشته جدید  عکسنوشته خاص عکسنوشته زیبا  پروفایل اینستاگرام  عکس پروفایل  پروفایل عکسنوشته Myprofil
من را دوست داشته باش؛در امتدادِ زمان،از شکوفه بارانِ درخت هاتا عرق ریزانِ گل هااز خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشقتا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش...من را دوست داشته باش؛اندک و فراوانش مهم نیست،من را در گذران فصل هاهمچون روزِ اول دوست داشته باش...با هر بوسه ؛حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کنو با هر بار دیدنمبازفکر کنکه معشوقت حتمااز جایی جز زمین آمده...من را دوست داشته باش؛در امتدادِ شبهایِ طول
امام باقر ع فرمود هرگاه بدانی در توخیریهست بدلت نگاه کن اگر اهل طا عت خدا را دوست و اهل معصیت خدارا دشمن دارد در تو خیر است و خدا هم ترا دوست دارد واگر اهل طاعت خدا را دشمن واهل معصیت خدا دوست دارد در تو خیر نیست وخدا دشمنت دارد دشمنت دارد و هر کس همراه دوست خود است وفرمود دو مومن هرگز با هم بر خورد نکنندجز انکه برادرش را بیشتر دوست دارد بهتر است  و فرمود هرکه برای دین دوست ندارد و برای دین دشمن ندارد دین ندارد پیداست که شخص متدین حد اقل باید پی
چه قدر #خوب است که:#دوست باشیم و دوست بداریم، همه دوستانی که دوست میدارند تا با ما دوست باشند...سکوت نکنیم، بگوییم #بخندیم... اخر انها را جز ما دگر چه #امیدی است جز خدا و ما؟ وانها #مسرور اگر ما گوشه چشمی بیندازیم به آنها...نه... اشتباه نکن... #گدایی_محبت نمیکنند؛ سرمان #منت مینهند، وگرنه چه کسی محتاج خلق بی سر و پای خدای تمام اراده و سر است؟ یا دریای تمام قد #خروش مگر مُرد از بی بارانی؟ ...دلتان شاد و لبتان خندان به این دنیای پست تمام بغض و نفرت..._____________
یک نمونه ی خوب از توجه به مساله در
طراحی
yon.ir/htvFD
 
چندین دهه است که معماری علاوه بر (و
شاید حتی بیش از) این که بخاطر کالبدش مورد تقدیر قرار بگیره بخاطر ایده ها، کلمات
و انگاره های ذهنی طراح هم مورد توجه واقع شده. این شاید بیشتر بخاطر تعلق معماری
به هنر، شیوع جوایز معماری و البته پارادایم های غالب در نقد هنر باشه که به ایده
های پشت کالبد یک اثر توجه نشون میدن.
 
انواع برخورد با ایده، کانسپت و
استعاره های طراحی رو میشه بین معماران دید. خیلی ها از ه
قبل از تب و تاب و حرارت فیلم های جشنواره فجر راهی سینما شدیم.برای دیدن فیلم { جهان با من برقص} راستش وقتی دیدم کارگردان سروش صحت هست کمی دو دل شدم، آخه سریال هایی که برای تلویزیون ساخته را اصلا دوست ندارم به جز ساختمان پزشکانش را، اما اینجا رسما اعتراف می کنم که :
آقای سروش صحت واقعا توی ساخت این فیلم گل کاشتید،عالییییییییی بود.دیالوگ های پر از حرف برای شنیدن بودن،سکانس هایی که دنباله رو هم بودند، طنز و شیطنتی که توی تلخی ها هم به خنده وادارت
پاییز است. دختر در پایان یک روز شلوغ کلید را توی قفل در می‌چرخاند و وارد خانه می‌شود. کفش‌هایش را درمی‌آورد و توی جاکفشی می‌گذارد. پالتواش را روی جالباسی کنار در آویز می‌کند. لباس‌هایش را یکی یکی از تن بیرون می‌آورد و توی سبد رخت‌چرک‌های حمامش می‌اندازد. دست و صورتش را می‌شوید. غذایش را در حالی که دارد به یک موسیقی کلاسیک گوش می‌دهد از یخچال بیرون می‌آورد و روی اجاق گاز می‌گذارد. شوپن،‌ پرلود شماره شش در سی مینور، اُپوس بیست و هشت می
           
فیلم توی یک دهکده اتفاق می افته. جایی که توسط موجوداتی مورد حمله قرار گرفته و تقریبا تمام ساکنینش کشته شدند. این موجودات نابینا هستند ولی در عوض بسیار به صدا حساسند! فیلم از جایی شروع می شه که هشتاد و چند روز از این حادثه گذشته و ما با یک خانواده پنج نفره رو به رو هستیم که تونستن زنده بمونن و متوجه می شیم که گویا فقط این دهکده نیست که توسط این موجودات تسخیر شده! حالا این خانواده سعی می کنن طوری زندگی کنن که توجه این موجودات رو جلب نکنن
فیلم متوسط رو به پایین و حتی به دلیل فیلمبرداری بد می توان گفت بدیست. بارها و بارها مدیوم شات را اشتباه می بندد و کارگردان زورش به بازیگر نمی رسد که بار دیگر سکان را برداشت کند و نتیجه اش می شود شات انباری که دیدید...
از سکانس اول که بطری را روی دست بازیگر اول مرد می بینیم تکان می خورد دائما از کادر بیرون و داخل می آید یا سکانس فرودگاه که کله بچه ها همگی زده شده این اشتباهات در حد آماتور است و قطعا کار فیلم را برای جز برترینها بودن کلاسیک خراب می
اولین آهنگی که دوست داشتم آپلود کنم آهنگ گیتار با صدای عماد طغرایی عزیز هست که واقعااااا از این کارش لذت بردم. هنرمند مردمی و باحال و دوست داشتنی. عجیب این آهنگش حس پاییزی بودن رو بهم می ده. 
یه توضیحی هم بدم درباره ی آقای هنرمند. عماد جان یکی از آهنگ ساز های خفن و فوق العاده هست که یکی از آهنگ های خفنی که به شدت طرفدارش هستم آهنگ جذاب فرزاد فرزین عزیز رو ساخته.
تهیه کنندگی این آهنگ به عهده صدرالدین حسین خانی بوده.
مدیر هنری، تنظیم، میکس و مستر
دوست دو ساله من، دوست گرمابه و گلستان من...دوست پارک ملت و سینما چارسوی من..دوست عدسی و پوره سیب زمینی من....دوست من به خاطر اینکه بهش گفتم "شلغم نباش" دیگه با من گرمابه و گلستان نمیاد :(
هرگز باورم نمیشد "شلغم" تاثیری داشته باشه رو آدما...
 
 
 
نتیجه امروز: هیچ کدام از صیفی جات را به دوستتان نسبت ندهید...دیگر دوستتان نخواهد داشت حتی اگر عذرخواهی هم کرده باشید.
ذکر خود گویم و پرواز کنم تا بر دوستباز چون باز نشینم کُلَه منبر دوست
من نه چون سایه کشم رخت سیه تخت زمینغنچه‌ی صبحم و اطوار کنم بر سر دوست
بوی خون می‌رسد و طلعت ابلیس از دورمست می‌خیزم از این خلقت بلواگر دوست
شرع تو خواندم و این شیوه مرا سود نکردکعبه آتش زدم از این دم جان‌پرور دوست
گفته بودم به فلک خاک من از دیده زدایگوش می‌کرد و نمی‌کرد من و محضر دوست
وعده‌ی چشم تو شد خاتم تنهایی جانعالمی پام فتد باز منم چاکر دوست
ساقدوشان تو این کار به من
تماس گرفت گفت  کارت نامزدیم رو با خانومم میخواستم بیارم دم منزلتون تقدیم کنم
و من نمیفهمم چرا نامزدی مهندس دعوتم در حالی که سه چهار سال پیش همکار بودیم و از اون به بعد فقط سلام و علیک و تبریک سال نو. 
گفت دلم میخواد یکی از دوستای خانومم باشید. دوست دارم بیشتر باهم آشنا بشید.
میخواستم بگم جناب من وقت نمیکنم سرمو بخارونم الان دوست شدن با همسر تو چرا باید جزو اولویتهام باشه! 
مبارکشون باشه. خوشحالم از خوشحالی شون. 
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم فرهاد

انشا در مورد تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
معنی بیت تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
دانلود کتاب تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم

معنی شعر ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
دانلود آهنگ تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم
انشا درمورد تورا ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترجمه شعر کهن بوم و بر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها